24سالم که شد وقتی رفتم سرکار حس کردم آنشرلی درونم کم کم مرد و مارریلای درونم زنده شدایمان کسیه که امروز باعث شد حس کنم آنشرلی درونم داره زنده میشهساعت 9ونیم شب پشت چراغ قرمز یه لحظه به نیم رخ صورتش نگاه کردمحس کردم چقدر مهر داره دلم بهش امروز کلی ازش سوال پرسیدم و همه رو جواب دادجز یکی که قرار شد بعدا بهم بگهاعتراف میکنم این
دومین باری بود که به شدت دوست داشتم دستاش رو بگیرمنمیدونم چراا انقدر بهش مهر دارم و ماریلای درونم چقدر تلاش میکنه که این آنشرلی افسارگریخته رو کنترل کنهپ.ن:ایمان گفت عاشق هدیه گرفتن....چه خوب...پ.ن2:حس میکنم انقدر همه چیز نمیتونه خوب باشه...یه چیزی این وسط درست نیست...مگه میشه دوبار یه پسر رو ببینی و مشکلی نداشته باشه....و به دل بشینه....انگار از روال خارج شده همه چیز.....دفعه هی قبلی یه عیبی داشتن....بعد تازه جواب رد که میدادم میترسیدم که نکنه این بهترینش باشه و دیگه نیاد کسی 5نفر......
ما را در سایت 5نفر... دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : kitepaper بازدید : 96 تاريخ : پنجشنبه 23 تير 1401 ساعت: 18:12